معنی فارسی fistulized
B1فستولیزه شده، به حالتی اطلاق میشود که در آن یک ارتباط غیرطبیعی بین دو قسمت بدن ایجاد شده است.
Describing tissue that has undergone fistulization.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
بیمار ناحیهای فستولیزه داشت که نیاز به نظارت داشت.
مثال:
The patient had a fistulized area that required monitoring.
معنی(example):
پس از عمل جراحی، بافت فستولیزه شد.
مثال:
After the surgery, the tissue was fistulized.
معنی فارسی کلمه fistulized
:
فستولیزه شده، به حالتی اطلاق میشود که در آن یک ارتباط غیرطبیعی بین دو قسمت بدن ایجاد شده است.