معنی فارسی fistulizing
B1فستولیزه کردن به عمل ایجاد یک ارتباط غیرطبیعی اشاره دارد.
The process of creating a fistula.
- VERB
example
معنی(example):
این روش بر فستولیزه کردن ناحیه تحت تأثیر متمرکز است.
مثال:
The procedure is focused on fistulizing the affected area.
معنی(example):
فستولیزه کردن ممکن است برای حل وضعیت ضروری باشد.
مثال:
Fistulizing might be necessary to resolve the condition.
معنی فارسی کلمه fistulizing
:
فستولیزه کردن به عمل ایجاد یک ارتباط غیرطبیعی اشاره دارد.