معنی فارسی fitched

B1

فیتچد به معنای تنظیم یا سازگار کردن چیزی به شکل مناسب است.

To arrange or modify something in an appropriate manner.

adjective
معنی(adjective):

Sharpened to a point; pointed.

example
معنی(example):

هنرمند رنگ‌ها را به طرز کاملی ترکیب کرد.

مثال:

The artist fitched the colors perfectly.

معنی(example):

او یک ایده فوق‌العاده برای پروژه ارائه داد.

مثال:

He fitched a brilliant idea for the project.

معنی فارسی کلمه fitched

: معنی fitched به فارسی

فیتچد به معنای تنظیم یا سازگار کردن چیزی به شکل مناسب است.