معنی فارسی fitchered
B1یک شیء که به عنوان فیتیچر شناخته میشود و در داستانها مورد اشاره است.
An item referred to as a fitcher, often found in tales and legends.
- OTHER
example
معنی(example):
افسانه از یک شیء فیتیچردار پنهان در غار صحبت میکرد.
مثال:
The legend spoke of a fitchered item hidden in the cave.
معنی(example):
بسیاری برای سالها به دنبال گنج فیتیچردار بودند.
مثال:
Many sought the fitchered treasure for years.
معنی فارسی کلمه fitchered
:
یک شیء که به عنوان فیتیچر شناخته میشود و در داستانها مورد اشاره است.