معنی فارسی fittle
B1ور رفتن، دستکاری کردن یا تنظیم کردن چیزی به طور غیر ضروری.
To fiddle; to make small adjustments or changes to something.
- VERB
example
معنی(example):
او مجبور بود با تنظیمات ور برود تا آن را کار کند.
مثال:
He had to fittle with the settings to make it work.
معنی(example):
مهم است که خیلی با ماشینآلات ور نروید.
مثال:
It's important not to fittle too much with the machinery.
معنی فارسی کلمه fittle
:
ور رفتن، دستکاری کردن یا تنظیم کردن چیزی به طور غیر ضروری.