معنی فارسی flagellated

B1

پرچم‌دار به سلول‌هایی اطلاق می‌شود که دارای مویچه (پرچم) هستند.

Describing cells that possess flagella.

verb
معنی(verb):

To whip or scourge.

example
معنی(example):

سلول‌های پرچم‌دار با سرعت از طریق آب حرکت کردند.

مثال:

The flagellated cells moved swiftly through the water.

معنی(example):

بسیاری از گونه‌های باکتری پرچم‌دار هستند.

مثال:

Many species of bacteria are flagellated.

معنی فارسی کلمه flagellated

: معنی flagellated به فارسی

پرچم‌دار به سلول‌هایی اطلاق می‌شود که دارای مویچه (پرچم) هستند.