معنی فارسی flaggy

B1

پرچمدار، به چیزی گفته می‌شود که با پرچم‌ها یا الگوهای مشابه تزئین شده یا علامت‌گذاری شده باشد.

Characteristic of having flags or a flag-like appearance.

example
معنی(example):

منطقه پرچمدار رنگارنگ و زنده بود.

مثال:

The flaggy landscape was colorful and vibrant.

معنی(example):

طراحی پرچمدار پرده‌ها به اتاق جلوه‌ای خاص اضافه کرد.

مثال:

The flaggy design of the curtains added flare to the room.

معنی فارسی کلمه flaggy

: معنی flaggy به فارسی

پرچمدار، به چیزی گفته می‌شود که با پرچم‌ها یا الگوهای مشابه تزئین شده یا علامت‌گذاری شده باشد.