معنی فارسی flakage
B1فلکج، به مفهوم تکههای پوستهمانند یا لایههای نازک که از سطحی جدا میشوند.
The process or result of peeling off in small, thin layers or flakes.
- NOUN
example
معنی(example):
فلکج به تکههای کوچک و پوستهمانند که جدا میشوند اشاره دارد.
مثال:
Flakage refers to the small flaky pieces that come off.
معنی(example):
تکههای پوستهمانند رنگ، دیوار را ناهموار نشان داد.
مثال:
The flakage from the paint made the wall look uneven.
معنی فارسی کلمه flakage
:
فلکج، به مفهوم تکههای پوستهمانند یا لایههای نازک که از سطحی جدا میشوند.