معنی فارسی flamboyance
B2زرق و برق، نمایشی و برجسته بودن به طوری که توجه دیگران را جلب کند.
The quality of being elaborate or ostentatious in style or manner.
- noun
noun
معنی(noun):
The condition of being flamboyant.
example
معنی(example):
لباس او پر از زرق و برق بود و همه را به خود جذب کرد.
مثال:
Her dress was full of flamboyance and caught everyone's eye.
معنی(example):
زرق و برق شخصیت او باعث شد که او متمایز شود.
مثال:
The flamboyance of his personality made him stand out.
معنی فارسی کلمه flamboyance
:
زرق و برق، نمایشی و برجسته بودن به طوری که توجه دیگران را جلب کند.