معنی فارسی flap

A2

حرکت دادن یا تاب دادن چیزی غالباً برای تولید صدا یا جلب توجه.

To move or wave something often to produce a sound or attract attention.

example
معنی(example):

پرنده برای پرواز بال‌های خود را تکان می‌دهد.

مثال:

The bird will flap its wings to take off.

معنی(example):

او با تکان دادن روزنامه توجه او را جلب کرد.

مثال:

He gave a flap of the newspaper to get her attention.

معنی فارسی کلمه flap

: معنی flap به فارسی

حرکت دادن یا تاب دادن چیزی غالباً برای تولید صدا یا جلب توجه.