معنی فارسی flashiness
B1حالت یا خاصیت زرق و برق، معمولاً نمایانگر جذابیت و توجه زیاد.
The quality of being showy or ostentatious.
- NOUN
example
معنی(example):
زرق و برق لباس او توجه زیادی را جلب کرد.
مثال:
The flashiness of his outfit attracted a lot of attention.
معنی(example):
او سعی کرد زرق و برق ارائهاش را کاهش دهد.
مثال:
She tried to tone down the flashiness of her presentation.
معنی فارسی کلمه flashiness
:
حالت یا خاصیت زرق و برق، معمولاً نمایانگر جذابیت و توجه زیاد.