معنی فارسی flawy
B1ناقص و با عیب، به جنبههای ایراددار چیزی اشاره دارد.
Full of flaws or imperfections.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
نقاش از طبیعت ناقص آثار قبلی خود استقبال کرد.
مثال:
The painter embraced the flawy nature of his earlier works.
معنی(example):
اظهارات ناقص او نشان داد که هنوز در حال یادگیری است.
مثال:
Her flawy remarks showed that she was still learning.
معنی فارسی کلمه flawy
:
ناقص و با عیب، به جنبههای ایراددار چیزی اشاره دارد.