معنی فارسی fleying
B1fleying، عمل پرواز کردن به صورت غیرقابل کنترل.
The act of flying in an uncontrolled manner.
- VERB
example
معنی(example):
fleying در آسمانها، پرندگان آزاد به نظر میرسیدند.
مثال:
Fleying through the skies, the birds looked free.
معنی(example):
fleying برگها در باد زیبا بود.
مثال:
The fleying of the leaves in the wind was beautiful.
معنی فارسی کلمه fleying
:
fleying، عمل پرواز کردن به صورت غیرقابل کنترل.
