معنی فارسی flidge
B1فلیدج، عمل تحسین و زیبا کردن یک شی یا فضا از طریق تغییرات کوچک.
To enhance or beautify something through small modifications.
- VERB
example
معنی(example):
شما میتوانید کاغذ را فلیدج کنید تا بهتر به نظر برسد.
مثال:
You can flidge the paper to make it look better.
معنی(example):
او تصمیم گرفت تزئینات را برای مهمانی فلیدج کند.
مثال:
He decided to flidge the decorations for the party.
معنی فارسی کلمه flidge
:
فلیدج، عمل تحسین و زیبا کردن یک شی یا فضا از طریق تغییرات کوچک.