معنی فارسی floatingly
B1به شکلی که شی یا فرد بر روی آب یا سطحی شناور باشد.
In a manner that involves floating or being buoyant.
- ADVERB
example
معنی(example):
برگها به آرامی توسط نسیم ملایم شناور میشدند.
مثال:
The leaves were floatingly carried by the gentle breeze.
معنی(example):
او به آرامی در حالی که کایاک میکرد، بر روی آب حرکت کرد.
مثال:
He moved floatingly across the water while kayaking.
معنی فارسی کلمه floatingly
:
به شکلی که شی یا فرد بر روی آب یا سطحی شناور باشد.