معنی فارسی floridly
B2به صورت فخیم و با بیانی مجلل.
In a florid manner; elaborately or excessively ornate.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به صورت فخیم صحبت کرد و از توصیفهای زنده استفاده کرد.
مثال:
She spoke floridly, using vivid descriptions.
معنی(example):
مقالهای که او به صورت فخیم نوشته بود نمرات بالایی دریافت کرد.
مثال:
His floridly written essay received high marks.
معنی فارسی کلمه floridly
:به صورت فخیم و با بیانی مجلل.