معنی فارسی flukily

B1

به شکلی تصادفی یا غیر مترقبه، بدون برنامه‌ریزی قبلی.

In a manner characterized by luck or chance.

example
معنی(example):

او به طرز تصادفی با یک شماره تصادفی برنده قرعه‌کشی شد.

مثال:

He flukily won the lottery with a random number.

معنی(example):

به طرز تصادفی آنها گنج گم‌شده را پیدا کردند.

مثال:

It was flukily that they found the lost treasure.

معنی فارسی کلمه flukily

:

به شکلی تصادفی یا غیر مترقبه، بدون برنامه‌ریزی قبلی.