معنی فارسی foamingly
B1به صورت کفدار، حالتی که در آن مایع حبابهای زیادی تولید میکند.
In a manner that produces foam.
- ADVERB
example
معنی(example):
نوشیدنی به طور کفآلودی در نور خورشید درخشید.
مثال:
The drink glimmered foamingly in the sunlight.
معنی(example):
او نوشابه را به طور کفآلودی در لیوان ریخت.
مثال:
She poured the soda foamingly into the glass.
معنی فارسی کلمه foamingly
:
به صورت کفدار، حالتی که در آن مایع حبابهای زیادی تولید میکند.