معنی فارسی fobbed

B1

فریب دادن، به ویژه به روشی که دیگران را ناامید می‌کند.

To be treated dismissively or deceived.

verb
معنی(verb):

To cheat, to deceive, to trick, to take in, to impose upon someone.

معنی(verb):

To beat; to maul.

example
معنی(example):

او احساس فریب خوردگی کرد زمانی که آنها تولدش را فراموش کردند.

مثال:

He felt fobbed when they forgot his birthday.

معنی(example):

نمی‌خواستم با بهانه‌ها فریب بخورم.

مثال:

I didn’t want to feel fobbed off with excuses.

معنی فارسی کلمه fobbed

: معنی fobbed به فارسی

فریب دادن، به ویژه به روشی که دیگران را ناامید می‌کند.