معنی فارسی foggy
A2پدیدهای جوی که در آن مه وجود دارد و معمولا دید را کاهش میدهد.
Characterized by or covered with fog; having reduced visibility due to atmospheric moisture.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Obscured by mist or fog; unclear; hazy
معنی(adjective):
Confused, befuddled, etc.
مثال:
He was still foggy with sleep.
example
معنی(example):
روز مهآلودی بود و دید کم بود.
مثال:
It was a foggy day, and visibility was low.
معنی(example):
من هوای مهآلود را بسیار آرامشبخش میبینم.
مثال:
I find foggy weather to be quite calming.
معنی فارسی کلمه foggy
:
پدیدهای جوی که در آن مه وجود دارد و معمولا دید را کاهش میدهد.
