معنی فارسی folksily
B1به شیوهای عوامپسند و خودمانی که معمولاً در گفتگوهای غیررسمی و غیررسمی استفاده میشود.
In a manner that is characteristic of the people, often simple and straightforward.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور صمیمانه صحبت کرد تا مخاطبان احساس راحتی کنند.
مثال:
He spoke folksily to make the audience feel comfortable.
معنی(example):
او داستانش را به طور صمیمانه نوشت که بسیاری از خوانندگان را جذب کرد.
مثال:
She wrote her story in a folksily manner that attracted many readers.
معنی فارسی کلمه folksily
:به شیوهای عوامپسند و خودمانی که معمولاً در گفتگوهای غیررسمی و غیررسمی استفاده میشود.