معنی فارسی footling
B1 /ˈfuːt.lɪŋ/در اینجا به نجوا کردن یا وقتگذرانیدن با کارهای بیارزش اشاره دارد.
To act or talk in a silly or trivial way.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To waste time; to trifle.
معنی(verb):
To talk nonsense.
adjective
معنی(adjective):
Trivial, silly and irritating.
example
معنی(example):
دیگر حواسپرتی نکن و شروع به کار کن!
مثال:
Stop footling and get to work!
معنی(example):
او فقط مشغول وقتگذرانید بجای کمک بود.
مثال:
He was just footling around instead of helping.
معنی فارسی کلمه footling
:
در اینجا به نجوا کردن یا وقتگذرانیدن با کارهای بیارزش اشاره دارد.