معنی فارسی for effect
B1به منظور تأثیر گذاشتن، به کار بردن یک تکنیک یا عنصر برای افزایش تأثیر یا جذابیت.
Used to describe something done to enhance the impact or expression of an idea.
- OTHER
example
معنی(example):
او یک وقفه نمایشی برای اثرگذاری اضافه کرد.
مثال:
He added a dramatic pause for effect.
معنی(example):
هنرمند از رنگهای زنده برای اثرگذاری استفاده کرد.
مثال:
The artist used bright colors for effect.
معنی فارسی کلمه for effect
:
به منظور تأثیر گذاشتن، به کار بردن یک تکنیک یا عنصر برای افزایش تأثیر یا جذابیت.