معنی فارسی forbearingly
B1با صبر، با شکیبایی، به طریقی که نشاندهنده قدرت در تحمل شرایط سخت باشد.
In a manner that shows patience and self-control.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به انتقادها با حوصله برخورد کرد و صبر زیادی نشان داد.
مثال:
She handled the criticism forbearingly, showing great patience.
معنی(example):
او با صبر به شکایات دوستانش گوش کرد بدون اینکه ناراحت شود.
مثال:
He forbearingly listened to his friends' complaints without getting upset.
معنی فارسی کلمه forbearingly
:با صبر، با شکیبایی، به طریقی که نشاندهنده قدرت در تحمل شرایط سخت باشد.