معنی فارسی forbecause
B1به خاطر، به دلیل، اصطلاحی برای بیان دلیل یا علت یک عمل.
A reason or cause for something; used informally.
- OTHER
example
معنی(example):
او میدانست به خاطر مهربانیاش، او کمک خواهد کرد.
مثال:
He knew forbecause of her kindness, she would help.
معنی(example):
آنها به او اعتماد داشتند زیرا همیشه صادق بود.
مثال:
They trusted her forbecause she was always honest.
معنی فارسی کلمه forbecause
:به خاطر، به دلیل، اصطلاحی برای بیان دلیل یا علت یک عمل.