معنی فارسی forbiddingly
B1به معنای به طور منع کننده یا به شکلی که چیزی را غیرمجاز میکند.
In a manner that forbids or suggests prohibition.
- ADVERB
example
معنی(example):
وقتی او شوخی کرد، او با نگاه منع کنندهای به او نگاه کرد.
مثال:
She looked at him forbiddingly when he made a joke.
معنی(example):
دیوارهای بسیار بلند و منع کننده قلعه را احاطه کرده بودند.
مثال:
The forbiddingly high walls surrounded the castle.
معنی فارسی کلمه forbiddingly
:به معنای به طور منع کننده یا به شکلی که چیزی را غیرمجاز میکند.