معنی فارسی forbiddingness

B1

به معنای حالت یا ویژگی چیزی که منع کننده است، معمولاً به صورت ترس یا ناپسندی.

The quality of being forbidding or uninviting.

example
معنی(example):

مانع بودن چشم انداز آنها را از کاوش مردد کرد.

مثال:

The forbiddingness of the landscape made them hesitant to explore.

معنی(example):

احساس ممانعت در زمان طوفان در هوا حس می‌شد.

مثال:

There was a sense of forbiddingness in the air during the storm.

معنی فارسی کلمه forbiddingness

:

به معنای حالت یا ویژگی چیزی که منع کننده است، معمولاً به صورت ترس یا ناپسندی.