معنی فارسی forbysening
B1به معنای عمل منع کردن، که معمولاً در بافتهای تاریخی و ادبی استفاده میشود.
The act of forbidding or prohibiting.
- OTHER
example
معنی(example):
اثر forbysening در جلسه سخنرانی مورد بحث قرار گرفت.
مثال:
The forbysening effect was discussed in the lecture.
معنی(example):
او جو منع کننده ای را در اطراف مدرسه توصیف کرد.
مثال:
She described the forbysening climate around the school.
معنی فارسی کلمه forbysening
:به معنای عمل منع کردن، که معمولاً در بافتهای تاریخی و ادبی استفاده میشود.