معنی فارسی forcingly
B1به معنای به زور یا به طرز قهری، به گونهای که اراده یا خواستهای بر دیگران تحمیل شود.
In a manner that compels or pushes something to happen.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور قهری صحبت کرد تا منظورش را برساند.
مثال:
She spoke forcingly to get her point across.
معنی(example):
این تصمیم به طور قهری گرفته شد، بدون اینکه نظرات دیگران را در نظر بگیرند.
مثال:
The decision was made forcingly, without considering other opinions.
معنی فارسی کلمه forcingly
:
به معنای به زور یا به طرز قهری، به گونهای که اراده یا خواستهای بر دیگران تحمیل شود.