معنی فارسی foreshaft
B1بخشی از تیر که به دسته متصل میشود.
The part of an arrow that is attached to the shaft.
- NOUN
example
معنی(example):
بدنهی تیر هنگام حمل و نقل آسیب دید.
مثال:
The foreshaft of the arrow was damaged during transport.
معنی(example):
او یک بدنهی جدید برای بهبود عملکرد تیر ساخت.
مثال:
He crafted a new foreshaft to improve the arrow's performance.
معنی فارسی کلمه foreshaft
:
بخشی از تیر که به دسته متصل میشود.