معنی فارسی forewarned

B1

هشدار داده شده، کسی که از قبل درباره چیزی آگاه شده باشد.

Informed beforehand about an event or situation.

verb
معنی(verb):

To warn in advance.

example
معنی(example):

او درباره طوفانی که در حال آمدن بود، هشدار داده شده بود.

مثال:

He was forewarned about the storm coming.

معنی(example):

او پس از شنیدن خبر احساس هشدار شده کرد.

مثال:

She felt forewarned after hearing the news.

معنی فارسی کلمه forewarned

: معنی forewarned به فارسی

هشدار داده شده، کسی که از قبل درباره چیزی آگاه شده باشد.