معنی فارسی forgetable
B2فراموشکردنی، چیزی که به راحتی میتوان آن را فراموش کرد.
Something that is easily forgotten.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
آن فیلم فراموشکردنی بود و تأثیر ماندگاری نداشت.
مثال:
That movie was forgetable and didn't leave a lasting impression.
معنی(example):
لحظات فراموشکردنی زیادی در طول سفر طولانی اتفاق افتاد.
مثال:
Many forgetable moments happened during the long trip.
معنی فارسی کلمه forgetable
:
فراموشکردنی، چیزی که به راحتی میتوان آن را فراموش کرد.