معنی فارسی forhaile
B1عملی که در آن شخص تصمیم میگیرد چیزی را به حال خود رها کند.
To leave or abandon something without addressing it.
- VERB
example
معنی(example):
آنها تصمیم گرفتند در طول جلسه نظرات خود را به حال خود رها کنند.
مثال:
They chose to forhaile their opinions during the meeting.
معنی(example):
رها کردن میتواند منجر به مسائل حلنشده شود.
مثال:
To forhaile can often lead to unresolved issues.
معنی فارسی کلمه forhaile
:
عملی که در آن شخص تصمیم میگیرد چیزی را به حال خود رها کند.