معنی فارسی forswornness
B2فراموشی، وضعیت و عواقب ناشی از شکستن سوگند.
The state or condition of having sworn falsely or violated a promise.
- NOUN
example
معنی(example):
فراموشی اعمالش او را آزار میداد.
مثال:
The forsrownness of his actions haunted him.
معنی(example):
فراموشی میتواند به احساس گناه منتهی شود.
مثال:
Forswornness can lead to feelings of guilt.
معنی فارسی کلمه forswornness
:فراموشی، وضعیت و عواقب ناشی از شکستن سوگند.