معنی فارسی forthgo

B2

صرف نظر کردن از چیزی، به‌ویژه در شرایطی که ممکن است مفید باشد.

To refrain from or decide against something, especially when it may be beneficial.

example
معنی(example):

او تصمیم گرفت که از فرصت یک شغل بهتر صرف نظر کند.

مثال:

He decided to forthgo the opportunity for a better job.

معنی(example):

آنها به دلیل بدی هوا تصمیم به صرف نظر از سفر گرفتند.

مثال:

They chose to forthgo the trip because of the bad weather.

معنی فارسی کلمه forthgo

:

صرف نظر کردن از چیزی، به‌ویژه در شرایطی که ممکن است مفید باشد.