معنی فارسی fortuneless
B1بدون شانس، کسی که خوششانسی ندارد.
Destitute of fortune or luck.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
بعد از از دست دادن شغلش، او احساس بیشانسی کرد.
مثال:
He felt fortuneless after losing his job.
معنی(example):
در جهانی که گاهی ممکن است بیشانس به نظر بیاید، باید شادی را جستجو کنیم.
مثال:
In a world that can sometimes feel fortuneless, we must seek joy.
معنی فارسی کلمه fortuneless
:بدون شانس، کسی که خوششانسی ندارد.