معنی فارسی fossiled
B1فسیلشده، به موجودات یا اجسامی اشاره دارد که به حالت فسیل درآمدهاند.
Referring to something that has become a fossil.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
باستانشناسان یک مهرهدار فسیلشده را در رسوبات کشف کردند.
مثال:
The archaeologists discovered a fossiled vertebrate in the sediment.
معنی(example):
باقیماندههای فسیلشده با دقت از سنگ استخراج شدند.
مثال:
The fossiled remains were carefully extracted from the rock.
معنی فارسی کلمه fossiled
:
فسیلشده، به موجودات یا اجسامی اشاره دارد که به حالت فسیل درآمدهاند.