معنی فارسی fosterhood
B1وضعیت یا نقش سرپرستی، به ویژه در رابطه با کودکان یا حیوانات.
The state or condition of being a foster parent.
- NOUN
example
معنی(example):
سرپرستی میتواند تجربهای چالشبرانگیز اما پاداشدهنده باشد.
مثال:
Fosterhood can be a challenging but rewarding experience.
معنی(example):
بسیاری از افراد لحظات سرپرستی را در زندگی خود گرامی میدارند.
مثال:
Many people cherish the moments of fosterhood in their lives.
معنی فارسی کلمه fosterhood
:
وضعیت یا نقش سرپرستی، به ویژه در رابطه با کودکان یا حیوانات.