معنی فارسی four-wheel-drive

B2

سیستمی در خودرو که قدرت موتور را به تمام چرخ‌ها منتقل می‌کند، که معمولاً برای رانندگی در شرایط دشوار استفاده می‌شود.

A vehicle capability that distributes power to all four wheels to improve traction on various terrains.

adjective
معنی(adjective):

Four-wheel drive when used as an attributive adjective.

example
معنی(example):

یک خودروی چهارچرخ متحرک برای ماجراجویی‌های خارج از جاده عالی است.

مثال:

A four-wheel-drive vehicle is perfect for off-road adventures.

معنی(example):

ما تصمیم گرفتیم که از طریق کوه‌ها با چهارچرخ متحرک برویم.

مثال:

We decided to take the four-wheel-drive through the mountains.

معنی فارسی کلمه four-wheel-drive

: معنی four-wheel-drive به فارسی

سیستمی در خودرو که قدرت موتور را به تمام چرخ‌ها منتقل می‌کند، که معمولاً برای رانندگی در شرایط دشوار استفاده می‌شود.