معنی فارسی fourpenny one
B1اشاره به چیزی که چهار پنی ارزش دارد، معمولاً در مقایسه با گزینههای دیگر.
Referring to an item that costs four pennies, typically compared to other options.
- NOUN
example
معنی(example):
چهار پنی یکی از ارزانترین گزینهها بود.
مثال:
The fourpenny one was the least expensive option.
معنی(example):
من تصمیم گرفتم که چهار پنی یکی را بخرم چون بودجه کمی داشتم.
مثال:
I decided to buy the fourpenny one because I was on a budget.
معنی فارسی کلمه fourpenny one
:
اشاره به چیزی که چهار پنی ارزش دارد، معمولاً در مقایسه با گزینههای دیگر.