معنی فارسی fragilely

B1

به معنای به صورت دلپذیر و در معرض آسیب، استفاده می‌شود وقتی یک چیز یا فرد حالت شکننده دارد.

In a manner that is easily broken or damaged.

example
معنی(example):

این شیشه باید به طور شکننده‌ای حمل شود.

مثال:

The glass has to be handled fragilely.

معنی(example):

او به طور شکننده‌ای بر روی مسیر یخ‌زده قدم زد.

مثال:

She fragilely walked on the icy pathway.

معنی فارسی کلمه fragilely

:

به معنای به صورت دلپذیر و در معرض آسیب، استفاده می‌شود وقتی یک چیز یا فرد حالت شکننده دارد.