معنی فارسی fraunch
B1افشای جزئیات یا مسائلی که در ابتدا پنهان بودهاند.
To bring to light or make known; to unveil.
- VERB
example
معنی(example):
او میخواست جزئیات نقشه را باز کند.
مثال:
She wanted to fraunch the details of the plan.
معنی(example):
به معنی باز کردن چیزی است که پنهان بوده است.
مثال:
To fraunch means to reveal something that was hidden.
معنی فارسی کلمه fraunch
:افشای جزئیات یا مسائلی که در ابتدا پنهان بودهاند.