معنی فارسی free-wheel

B1

مکانیزمی که اجازه می‌دهد چرخ‌ها به راحتی بچرخند و مقاومت کمی برای حرکت ایجاد کنند.

A mechanism that allows the wheels to turn freely without resistance to improve efficiency.

example
معنی(example):

این خودرو دارای ویژگی چرخ آزاد برای بهبود مصرف سوخت است.

مثال:

The car is equipped with a free-wheel feature for better fuel efficiency.

معنی(example):

استفاده از مکانیزم چرخ آزاد به کاهش هدررفت انرژی کمک می‌کند.

مثال:

Using a free-wheel mechanism helps in reducing energy loss.

معنی فارسی کلمه free-wheel

: معنی free-wheel به فارسی

مکانیزمی که اجازه می‌دهد چرخ‌ها به راحتی بچرخند و مقاومت کمی برای حرکت ایجاد کنند.