معنی فارسی free-wheeled

B1

به حالتی اشاره می‌کند که چرخ‌ها به راحتی می‌چرخند و نیازی به نیروی پیشرانه نیست.

A term describing a mode of operation where wheels move freely without constant power application.

example
معنی(example):

او در تابستان با دوچرخه‌ای که چرخ‌های آزاد داشت، رکاب زد.

مثال:

He rode a free-wheeled bike during the summer.

معنی(example):

این خودرو در حالی که در سراشیبی می‌رفت، به صورت آزاد چرخ می‌زد.

مثال:

The car was free-wheeled while coasting down the hill.

معنی فارسی کلمه free-wheeled

: معنی free-wheeled به فارسی

به حالتی اشاره می‌کند که چرخ‌ها به راحتی می‌چرخند و نیازی به نیروی پیشرانه نیست.