معنی فارسی freeman
B2شخصی که آزاد است و تحت کنترل یا مالکیت دیگری نیست، معمولاً به لحاظ حقوق اجتماعی مشخص.
A person who is not a serf or slave; one who has personal rights.
- noun
noun
معنی(noun):
A free person, particularly:
example
معنی(example):
در عصر میانه، یک مرد آزاد دارای حقوق و امتیازات خاصی بود.
مثال:
In medieval times, a freeman had certain rights and privileges.
معنی(example):
او در جامعه خود به عنوان یک مرد آزاد شناخته میشد.
مثال:
He was regarded as a freeman in his community.
معنی فارسی کلمه freeman
:
شخصی که آزاد است و تحت کنترل یا مالکیت دیگری نیست، معمولاً به لحاظ حقوق اجتماعی مشخص.