معنی فارسی frenchless
B1عدم وجود یا فقدان عناصر فرانسوی، معمولاً در فرهنگ یا زبان.
Lacking French elements, typically in culture or language.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
زندگی در شهری که فرانسویزبان نیست میتواند برای یک خارجی چالشبرانگیز باشد.
مثال:
Living in a city that is frenchless can be a challenge for an expatriate.
معنی(example):
نمایش به شدت بدون آثار کلاسیک فرانسوی احساس فرانسویزبان نبود.
مثال:
The exhibit felt rather frenchless without any of the classic French paintings.
معنی فارسی کلمه frenchless
:عدم وجود یا فقدان عناصر فرانسوی، معمولاً در فرهنگ یا زبان.