معنی فارسی frenchism

B2

عناصر یا جنبه‌هایی از فرهنگ، سبک یا زبان فرانسه.

Elements or aspects of French culture, style, or language.

example
معنی(example):

هنرمند اجزای فرانسوی‌گرایی را در کارش گنجانده بود.

مثال:

The artist incorporated elements of frenchism into her work.

معنی(example):

او در طول سفرهایش به فرانسوی‌گرایی در معماری ارادت ورزید.

مثال:

He appreciated the frenchism in architecture during his travels.

معنی فارسی کلمه frenchism

: معنی frenchism به فارسی

عناصر یا جنبه‌هایی از فرهنگ، سبک یا زبان فرانسه.