معنی فارسی frenziedly
B2فریندلی، به صورت دیوانهوار و پرانرژی، با شدت و شور بسیار.
Frenziedly means in a wild, excited manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور دیوانهوار در کنسرت رقصید، در موسیقی گم شده بود.
مثال:
She danced frenziedly at the concert, lost in the music.
معنی(example):
کودکان در بعدازظهر آفتابی به طور دیوانهوار در حیاط بازی کردند.
مثال:
The children played frenziedly in the yard during the sunny afternoon.
معنی فارسی کلمه frenziedly
:فریندلی، به صورت دیوانهوار و پرانرژی، با شدت و شور بسیار.