معنی فارسی frequentness
B1تعداد و میزان تکرار یک رویداد یا عمل.
The quality of occurring often; the state of being frequent.
- NOUN
example
معنی(example):
تعداد دفعات مهمانیهای خانوادگی، پیوندهای ما را تقویت میکند.
مثال:
The frequentness of family gatherings strengthens our bonds.
معنی(example):
تعداد دفعات برگزاری کلاسها میتواند به یادگیری سریعتر منجر شود.
مثال:
The frequentness of the classes can lead to quicker learning.
معنی فارسی کلمه frequentness
:تعداد و میزان تکرار یک رویداد یا عمل.