معنی فارسی frequentation

B1

مراجعه یا بازدید متناوب از یک مکان یا رویداد.

The act of visiting or being present at a place frequently.

example
معنی(example):

تعداد دفعات بازدید از پارک از بهار در حال افزایش است.

مثال:

Frequentation at the park has been rising since spring.

معنی(example):

تعداد مراجعات به کتابخانه پس از نوسازی‌ها افزایش یافت.

مثال:

The frequentation of the library increased after the renovations.

معنی فارسی کلمه frequentation

:

مراجعه یا بازدید متناوب از یک مکان یا رویداد.